ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

...

1391/10/12 12:21
نویسنده : آزاده
153 بازدید
اشتراک گذاری

امروز دایی بهنام اومد پیشمون چند روزی بمونه...امان از دست این دایی بهنام....یا گوشیش دستته یا آی پدش.هر چند ازم اجازه میگیری ... موقع صبحونه خوردن گفتی میخوام صبحونه بخورم فعلا نمیخوام بازی کنم :دی.... امروز وقتی از مهد اومدی خوشحال، مستقیم رفتی سراغ دایی بهنام که دوباره گیم بزنی... منم منعت نکردم....چون میدونم دختر گلی هستی و وابستگی تو کارت نیست.......خیلی بیشتر از اونچه که تصور میکردیم عاقل تر شدی نفس.

سی دی کلاه قرمزی رو بالاخره واست خریدیم... عاشقشی.

بالاخره هارد اکسترنالی که میخواستم رو خریدم البته 3 برابر قیمتی که پارسال قصد داشتم بگیرم...))): مارک هارد قبلیم  به اضافه یه مموری جدید واسه دوربین... یک هفته است که حجم مموری دوربینم رو روی لپ تاپا خالی میکنم. دوباره قیمتها داره نجومی میره بالا...متاسفانه یک روز با ثبات تو بازار ایران آرزوی هر کسیه....

بعد از دو روز دوندگی بالاخره موفق شدم گواهینامه ام رو تمدید کنم...دو ماه دیگه اصلش میاد...قسمت سورپرایز کننده این بود که بدون عینک تایید شدم...خیلی خوشحال شدم بابا تصورش رو هم نمیکرد هههههههه

امروز یک ساعتی رفتی پیش دوستت رامیلا و دوستش باهم بازی کردین...

فردا کلاس موسیقی داری....جلسه اول ترم 5....و همچنین جلسه دوم کلاس شطرنجت تو مهد... شطرنج و کتابت رو قراره فردا از استادت تحویل بگیریم.....

تمام تایمهای بسکتبال باهام اومدی باشگاه...بجز یک روز که شبش یلدا بود و همه سراغت رو میگرفتن منم دوباره بردمت با خودم.....آخر تایم یه توپ تو مینی بسکتبال میندازی و کیف میکنی.....جیجر......میبوسمت...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)